سه عاملی که در ثبت اندیشه ها و واقعیتها و داده ها دخالت دارند عبارتند از: 1-تأثر 2-تداعی 3- تکرار
بنابراین این عوامل را باید به فعالیت واداشت.
تکنیک قبلی را که گفتم بطور کامل اجرا کنید و به نتایج ملموس برسید و هنگامی که در ذهنتان استقرار یافت می توانید گامی فراتر بگذارید و آن را ضرب در 100 کنید.
رؤیاهایتان را از گوشه و کنار ذهنتان بیرون بیاورید. آنها را پاک کنید و برق بیندازید و صیقل دهید. نگذارید همانجا بمانند و خاک بخورند. دل و جرأت داشته باشید که آنها را بیرون بیاورید و آنها را گردگیری کنید. شهامت اندیشیدن به استقلال مالی را داشته باشید؛ هرچند در این لحظه امری محال به نظر برسد.
● اولین گام در دستیابی به شانس و ثروت این است که از دارائیهای خود آگاه بوده و از آنها بهره بگیریم. باید این مطلب را بفهمیم که همه داراییها و سرمایهها نعمت خداست که میتوان از آنها استفاده کرد. نعمتهایی در وجود هر شخص نهاده شده است که هر شخصی میتواند به اندازه درک و فهم خود از این نیروی خدادادی که در وجود وی نهاده شده است استفاده کند و زندگی را به میل خود در راحتی و خوشی بگذراند. بنابراین باید هر شخصی صفات خدایی را در خود جستجو کند.
انسان باید بداند که به دنیا آمده است تا با بهره گیری از توان،گنجایش باطنی و روحی،استعداد و ذهنی پر از ایدههای تازه بتواند شغل و درآمد خوبی داشته باشد و هم شانس و هم ثروت را متوجه خود سازد. اما زمانی شخص احساس توانگری خواهد کرد که با خدا یکرنگ شود و با او دوست باشد، آنوقت است که با توجه به تقوایی که دارد خودش را خوشبخت یا بدبخت می داند. در حقیقت باید گفت که پولدار شدن و رشد کردن در زندگی ربطی به کار و حرفه ندارد، بلکه ثروت ارتباط مستقیم با ذهن و باور انسان دارد و اینکه انسان چگونه خود را با محیط سازگار می کند و از گنجینه باطنیاش استفاده میکند. انسان نباید به خود اجازه دهد تا افکار منفی در او رخنه کند بلکه باید همواره به خود بگوید که: "من گنجی در نهان دارم و تا جایی که بتوانم از آن برمی دارم."
پس زمانی انسان میتواند به شانس و ثروت دست یابد که ذهن و فکر او بر دنیایش حکومت کند؛ یعنی زمانی که انسان به این واقعیت برسد که همانطور که نفس کشیدن در دست اوست، بدست آوردن ثروت نیز در اختیار او نهاده شده است و او می تواند هر چقدر که ثروت میخواهد بدست آورد بنابراین کافی است که انسان به اقیانوس فکر و ذهن خود مراجعه کند و در آن دست دراز کند تا به آرزوهای خود برسد.
● گام دوم این است که انسان باید حق خود را از زندگی بیابد؛ یعنی انسان باید مقام خود را در جهان هستی پیدا کرده و قدرت و استعداد خود را به دیگران نشان دهد و مفید باشد و در این صورت است که انسان می تواند حق خود را از زندگی، آرامش، آسودگی، رفاه، آزادی و بهرهمندی از نعمتهای بی دریغ پروردگار درک کند. انسان باید به این قاعده اعتقاد داشته باشد که "هر طور فکر کنی همانطور میشود."؛ یعنی به اصل علت و معلول باید توجه داشته باشد که اگر به فراوانی و آسایش و نعمت و یک زندگی با نشاط و مملو از موفقیت اعتقاد داشته باشد و به آن فکر کند و از موهبت و داراییهای وجودیاش بهره بگیرد بی شک به این طریق هر چه را که میخواهد کسب خواهد کرد.
انسان باید افکار خود را با موج مثبت پر کند و به این اصل اعتقاد داشته باشد که پروردگار در هر لحظه برای کمک به او آماده است و حمایت کننده اوست و در هر وضعیتی به کمک او میآید و او را از بدبختی و بیچارگی رها خواهد کرد و این در صورتی میسر خواهد بود که انسان با توجه به تقوایی که دارد و ارتباطی که با پروردگار خود برقرار میکند، خدا را حامی و پشتیبان خود ببیند. بنابراین انسان اگر با خدا باشد خدا نیز همواره نیازهای او را برطرف خواهد کرد.
● گام سوم این است که انسان بخاطر نعمتهایی که خدا به او ارزانی داشته است سپاس پروردگار را به جا آورد و به این نتیجه برسد که هر آنچه که پروردگار به او عطا کرده، خود گنجی نهان است که در صورت بهرهگیری درست میتواند انسان را به آرامش و خوشبختی برساند. پس انسان در هر شرایطی باید شاکر و سپاسگزار پرودگار باشد. انسان باید بداند که قانون ثروت همانطور که برای بقیه وجود دارد برای او نیز برقرار است پس انسان باید ثروت و نعمت را در یک قدمی خود ببیند و برای رسیدن به آن از نیروی باطنیاش بهره بگیرد. اما نکته دیگر این است که انسان خود تفکر تهیدستی و فقر را در ذهن خود تداعی میکند و به خود می قبولاند که تهیدست و فقیر است چرا که اشخاص دیگری نیز وجود دارند که در شرایط آنها زندگی میکنند، حرفه و کاری شبیه کار آنها انجام میدهند اما در عین حال زندگی خوش و شادی را میگذارنند و چهرهای بشاش دارند. پس انسان باید تفکر تهیدستی را نوعی بیماری روحی بداند و اجازه نفوذ این تفکر را به خود ندهد و در عوض این تفکر را در خود بپروراند که "ثروت خدا در زندگی من میباشد و همیشه بر آن افزوده می شود."
تفکر دیگری که انسان باید همیشه در ذهن خود داشته باشد این است که "ثروت مال من است و به آن میرسم". اگر انسان به این تفکر اعتقاد داشته باشد برای بدست آوردن آن سعی خواهد کرد تا از فکر و ایدههای تازه استفاده کند و به مهارت جدید دست یابد و راه پیشرفت را در پیش بگیرد.
● گام چهارم نیز در دستیابی به شانس و ثروت این است که اولاَ انسان باید بداند که حسادت و بدخواهی مانع توانگری و دستیابی به ثروت است؛ یعنی در اینجا انسان تفکر خلاقانه ندارد و مایل است که خود به سعادت و پیروزی برسد اما دیگران از این موهبت بی بهره باشند. در اینجا انسان فکر منفی را در خود تداعی میکند و چنان که قبلاَ نیز گفتیم دیگر نمیتواند با این تفکر منفی به آنچه که میخواهد دست یابد. ثانیاّ انسان باید شکست را پل پیروزی بداند و با اولین شکست خود را نبازد چرا که انسان زمانی شیرینی و خوشی پیروزی حقیقی را خواهد چشید که شکستی را تجربه کرده باشد.
● سخن پایانی
از آنچه که گفتیم چنین بر می آید که سرمایه اصلی انسان در شناختن خویش و شناختن منبع بی حد نیروها و انرژیهایی است که در درون او نهاده شده است. که اگر انسان به این شناخت دست یابد آن زمان است که میتواند هر چقدر که بخواهد ثروت بدست آورد و تنها کافی خواهد بود که دست دراز کند و کامیاب گردد. پس اولین اصل توانگری و دستیابی به شانس و ثروت این است که از این مسئله شناخت داشته باشیم که فکر تنها مخزن نهانی انسان است که قادر است او را به اصل و سرچشمه منابع مادی و آشکار زندگی راهنمایی کند و به عبارتی دیگر از منبع و مخزن بی حساب باطن، ثروتی را که میخواهد در دستان او بگذارد. نکته دیگر این است که اگر ذهن انسان آماده باشد یعنی تفکرات مثبت را در خود بپروراند آنگاه همه چیز آماده خواهد بود. پایان سخن نیز یک توصیه حکیمانه است که انسان باید با پول و ثروت ارتباط دوستانهای داشته باشد؛ یعنی آن را در راه خیر و برکت به راه بیاندازد و همواره سپاسگزار پروردگار یکتا باشد.
در ذهن خودم و دیگران، این اندیشه را که می توان موهبت خدادادم را از من گرفت نابود می کنم. همه ی برکتها و دارائیهایی که حق من است اکنون به فراوانی به نزد من می آیند و من شادمانه آنها را می پذیرم.
ملکوت خدا آماده است و اراده ی متعال و نیکوی خدا هم اکنون در همه ی زمینه های مربوط به کار و زندگی من جاری می شود.
اکنون در حضور فرشتگانی بی شمارم و از یک زندگی شاد، جالب، رضایتبخش برخوردارم. به دلیل خوشبختی، توانگری و تندرستی ام می توانم به دیگران کمک کنم تا از یک زندگی شاد، جالب و رضایتبخش بهره مند باشند.
حق من است و این حق را خدا خواسته است که از موهبتهای بیکران جهانی و کیهانی بهره مند شوم.
اکنون سلامت کامل و ثروت بیکران و سعادت نامحدود را تجربه می کنم. این حقیقت دارد زیرا جهان سرشار از مردمانی نازنین و مهربان است که از هر جهتی کمکم می کنند و همه مظهر و تجلی قدرت، شعور، زیبایی و ... خداوند هستند.
به نام خدا
با زبان عامیانه می خواهم صحبت کنم. بسیاری از ماها گرفتار نگرانی های بیخود هستیم. نگرانی هایی که موجودیت خارجی ندارند و فقط و فقط ساخته و پرداخته ی ذهن ما هستند. نگرانی وقتی به سراغ ما می آید که به جای اینکه به این همه نعمت دوروبر خودمان تمرکز کنیم بر اندک نداشته های خود تمرکز می کنیم. یعنی فقط بر کمبودهای که انگشت شمار هستند تمرکز می کنیم. ما هم عادت کرده ایم که بر نداشته ها تمرکز کنیم وگرنه این همه نعمت و برکت در اطراف ما می تواند لحظه به لحظه باعث شادمانی ما شود.
یادآوری آنچه داریم به جای تمرکز بر کمبودهای که انگشت شمار هستند یکی از مهمترین راههای رهایی از نگرانی است.
در ثانی اکثر نگرانی های ما به علت احساس مسئولیت بیش از توان ما می باشد. می خواهیم در هر موردی نظر بدهیم و نظر ما را هم بپذیرند و حتی نه نگویند. می خواهیم همه به ما گوش دهند و آن را آویزه گوش قرار دهند در حالیکه هیچ کس را ما نیافریده ایم که اینگونه توقعی داشته باشیم. ما هم آفریده خدا هستیم با توان محدود و باید پای خود را به اندازه گلیم خویش دراز کنیم.
عزیزان! نگرانی واقعیت خارجی ندارد و وقتی ذهن ما از داشته خالی می شود نداشته ها جای آنها را گرفته و ما را نگران می کنند. وقتی که سلامت جسمی داریم وقتی می توانیم حرف بزنیم وقتی کارمند یک اداره ای هستیم همه ی اینها نعمت و برکت هستند و ما اینها را به عنوان نعمت و برکت حساب نمی کنیم لذا آنها را یادآوری نمی کنیم تا شادمان شویم. آیا می دانید روزی کارمند یکی از همین ادارت شدن، آرزوی محال ما بود و حالا که به آن رسیده ایم آن را فراموش کرده ایم و از لذت لحظه به لحظه آن استفاده نمی کنیم و کمبودها می آیند و در ذهن ما قرار می گیرند و ما را پریشان می کنند و نگرانی به بار می آورند.
چون جهان تحت اراده قدرت لایزال الهی کنترل می شود دلیلی ندارد ما نگران باشیم مگر ما چقدر قدرت داریم که نگرانی ما بتواند مسیری را تغییر دهد. بله عمل کردن به وظیفه چیز دیگری است.
ما فقط به وظیفه عمل کنیم و هرچه در جهان رخ می دهد به خدا واگذار کنیم و شادمانی و نشاط خود را که مربوط به حس خدایی ماست از دست ندهیم.
آیا می دانید که شما صاحب نیرویی خارق العاده و جادویی هستید که با آن می توانید خود را در آن واحد، خوشحال یا غمگین سازید؟ با این نیرو می توانید هر چیزی را خراب و ویران یا کامل و بی نقص ببینید. این نیرو تمام چیزهای مربوط به شما را تحت تأثیر قرار می دهد، می تواند شما را زیبا یا زشت، دوست داشتنی یا منفور، مقتدر و قوی و یا ترسو و زبون بنمایاند، می تواند منبع بی پایان الهام و خلاقیت یا نیروی نابودگر موفقیت ها و رؤیاهای شما باشد. این نیرو، قدرت ذهن شماست.
ما همیشه در زندگی به دنبال نیرویی هستیم که از طریق آن بتوانیم زمام امور و سرنوشت خود را به دست گیریم اما از این حقیقت غافلیم که برترین قدرت های جهان، در وجود خودمان نهفته است.
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
آن چه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد
ذهن ما همانند پروژکتور، فیلم تصاویر و داستان ها را روی پرده ی خودآگاه می افکند. این تصاویر و داستان ها، همان احساسات، عواطف، تجارب، زخم ها و افکاری ست که از زمان کودکی یا زندگی های گذشته، در ذهن مان انباشته شده اند. این فیلم، مجموعه ای از احساسات فرو خورده است که هر روز تصویرش را بر انسان ها یا شرایطی که در مسیرمان قرار می گیرند، می افکنیم اما اغلب فراموش می کنیم که مشغول تماشای فیلمی هستیم که از پروژکتور ذهن مان به بیرون افکنده می شود و می اندیشیم که هر آن چه می بینیم، واقعیت دارد. ما چنان غرق تماشای فیلم می شویم که آن را واقعیت محض می پنداریم. این مسأله به آن می ماند که در سالن سینما چنان فیلم را باور کنیم که از جای خود برخاسته، خطاب به بازیگر روی پرده فریاد بزنیم:« مواظب باش! یک نفر پشت سر توست.» بعضی وقت ها انسان، چنان غرق در تفکرات ذهنی می شود که ناخودآگاه، واکنش نشان می دهد و اگر این تفکرات، هیجانی و ناراحت کننده باشد، دچار عرق زدگی شده و در حالی که کوچک ترین تحرک فیزیکی نداشته، بسیار خسته می شود. آیا واقعاً آن تفکرات، اتفاق افتاده که این چنین واکنش جسمی فرد را موجب شده است؟
در خارج، هیچ اتفاقی نیفتاده است؛ تمام آن چیزهایی که در ذهن ما شکل گرفته، ساخته و پرداخته ی ذهن بوده و واقعیت بیرونی ندارد اما در زندگی ما نقش واقعی و جدی ایفا کرده و زندگی مان را تحت تأثیر قرار داده است.
تصورات ذهن، نه تنها واقعیت وجود خود، بلکه واقعیت وجود دیگران را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. این که می گویند:« دل به دل راه دارد»، منظور همان ذهن است که فکر همدیگر را می خوانیم. در حقیقت آن چه ذهن ما تصور می کند، می تواند به حقیقت مبدل شود. پس ما با ذهن مان هم می توانیم روی دیگران تأثیر بگذاریم. به همین دلیل باید خیلی مواظب باشیم- چه به طور فیزیکی و چه ذهنی- اگر روی دیگران تأثیر بگذاریم، در پیشگاه حق و حقیقت مسؤولیم . ذهن، هم می تواند منبع افکار منفی باشد و هم منبع افکار مثبت؛ اگر ذهن را کنترل کرده و افکار را پالایش کنیم، قطعاً سعادتمند خواهیم شد. در واقع ما با کنترل ذهن، خود را به دست خرد و هوش آسمانی سپرده ایم که آفریننده ی ما بوده و به تمام زوایای زندگی مان کاملاً آگاه است.
ما مجبور نیستیم به هر آنچه به ذهن مان می رسد، توجه کنیم. وقتی می بینید یکی از افکار می خواهد شما را به مقصدی ببرد که مورد علاقه تان نیست، خیلی ساده آن را با فکر مثبت تر و بهتری عوض کنید.
افکار ما همانند آهن رباست و انرژی های مشابه را می رباید. با نگاه کردن به صورت آدم ها، انرژی آنان را احساس می کنید و جنس افکارشان را می فهمید. البته منظور، نگاه کردن با بصیرت است؛ بصیرت است که می تواند افکار ذهن را پالایش کرده و از ورود افکار ناسالم به حوزه ی تصمیم گیری و عملیاتی جلوگیری کند.
پس فلسفه ی وجودی ذهن و نوع وظیفه ی آن، مستلزم افکار سازی مداوم بوده و نمی توان یک ذهن خالی و بی دغدغه را متصور شد و یا گفت که « ذهن من از هرگونه افکار منفی، خالی شده و فقط افکار مثبت در آن جریان دارد.» البته غلظت نوع افکار می تواند به سمت مثبت یا منفی تغییر کند؛ به نحوی که جا برای دیگری، بسیار کم و ناچیز باشد.
همان طور که گفتیم، وظیفه ی اصلی ذهن، افکار سازی و تحرک افکار در جهت ها و شکل های مختلف است، پس نباید از ذهن توقع داشته باشیم که به راحتی و به طور صد در صد در سلطه ی ما باشد.
خود برتر، با ذهن متفاوت است. ذهن، هم چون ماشینی ست که هم توانایی مثبت بودن دارد و هم توانایی منفی بودن اما خود برتر، آن چیزی ست که ما به خاطر آن آفریده شده ایم. واقعیت وجودی ما، همان خودبرتر ماست. ذهن به طور مطلق، دشمن خود برتر یا دوست آن نیست، بلکه بسته به استفاده ی ما از آن، رفتار می کند.
خود برتر ما چیزی جدا از ذهن است و عامل شخصیت ماست. شخصیت واقعی ما، نشان دهنده ی قدرت خود برتر ماست. مدیریت ذهن در واقع مدیریت انسان است. اگر ما ذهن را مدیریت کنیم، گویی تمام جنبه های زندگی مان را مدیریت کرده ایم. ذهن همانند تلویزیونی ست که بی نهایت کانال دارد و هر کانالی را می توان انتخاب کرد. تنوع و تعدد کانال ها موجب می شود در یک خانواده ی معمولی نیز برای انتخاب کانال ها از سوی والدین، مدیریتی صورت بگیرد. بنابراین لازم است ما در انتخاب کانال های تلویزیون ذهن مان، دقت کافی به خرج داده و زندگی مان را دچار هرج و مرج فکری و عملی نکنیم.
این مدیریت در واقع به عهده ی خود برتر ماست. خود برتر ما، هدف اصلی آفرینش ماست و بر پایه ی رشد و کمال بنا شده است. هرچه غیر از خود برتر که در اثر عدم حضور آن به وجود می آید، منجر به بروز مشکلات عدیده ای می شود که زندگی را به بیراهه می برد.
منابع:
- « رازهای ده گانه ی زندگی» « باربارا دی آنجلیس» ترجمه ی « نسرین گلدار و ناهید پایدار»
- ذهن زیبا«دکتر ژوزف مورفی» ترجمه ی « هوشیار رزم آزما»